#567

ساخت وبلاگ

امکانات وب

امیر خان هم که بالاخره 4 شنبه بود رسید خونشون و با دنیای دانشجویی وداع کرد 

دیگه بچم باید بره سربازی البته انشالله که مامیش کاراشو اکی کنه 

وای مامان امیر عشقه 

یعنی من 1 ماه ندیدم این کلا یزد باشه همش سفر همش اینور اونور 

کلا خوشم میاد ازش دیگه 

امیر دیروز بم گفت ببییین شانس ما رو تا یونی بودیم که من خودم باید غذا درست می کردم الانم اومدم خونه باز مامانم رفت تهران خودم باید غذا درست کنم ببین شانسوووو

این حرص میخورد من این ور میخندیدم 

دیروز که پریود شدم یعنییی بی اعصابااا بعد عطی که رسید اینقدر دیر رسید که نتونستیم بریم بگردیم بعد من کلیییی به امیر غر غر میکرد که اره این همه برا امروز برنامه ریختم الان نشد فلان شد اون بدبختم چیزی نمیگفت فقط به غر غرای من گوش میداد و قربون صدقم میرفت ک وحشی تر نشم 

وای ولی خیلی خوبه ماهی یه بار میتونی وحشی بازی در بیاری و اخرشم بگی خب دست خودم نبود 

#565...
ما را در سایت #565 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : kadootaaanbaaaal بازدید : 133 تاريخ : يکشنبه 19 اسفند 1397 ساعت: 19:52